زندگانی

همه ى ما یك عذرخواهى به احساس خود بدهكاریم...   زمانى كه براى نگه داشتن آدمهاى اشتباه پافشارى كردیم! آن زمان كه دروغ شنیدیم و سكوت كردیم جایى كه باید میرفتیم اما ایستادیم! از هیچ و پوچ رویا ساختیم و ذوق كردیم!!! براى فرار از حقیقت لج كردیم و لج كردیم و لج كردیم.....   خاموش كن فانوس وابستگى ات را.. گاهى چه اصرار بیهوده ایست اثبات دوست داشتنمان به آدمها! معرفتهاى بیجایمان.. مهربانى هاى الكى مان.. تلاشهاى بى مورد براى حفظ رابطه هامان..! وقتى براى بعضی آدم هاى امروزى خوبى و بدى یكسان است... زندگانی...

"چرا دل، تنگ می شود؟"   هیچ تناقضی در حرف هایم نیست وقتی همزمان هم می گویم برو هم بیا یا وقتی می گویم بله و بعد می گویم نه چه کسی می تواند بفهمد: "نیمی از من دوستت دارد و نیمه ی دیگر رنج می برد"   ساده لوح بودم که فکر می کردم می توانم بگذرم همیشه آن نیمه ی اول برنده می شود: وقتی می گویم: "حق با توست" دقیقا یعنی دوستت دارم یعنی جز دوست داشتن ات چیزی برایم مهم نیست زندگانی...

دلم گرم میشود وقتےمیگویے‌:   ↯مواظب خودت باش↯   امّا جانم تازه مےشود وقتے مردانه درگوشم میگویے   "خودم مُواظبت هستم"   زندگانی...